اقتصاد سیاسی
اقتصاد سیاسی
همواره آنچه در طول تاریخ مدون بشری، مشخصه ی تمدن های بزرگ بر سایر جریانات و احوالات گذرا بوده و هست اقتصاد ریشه دار و تاثیرگذار چندجانبه به همراه سایر مناسبات جاری حاکم بر روند دولت ها بوده است.

اقتصاد مسیری پر فراز و نشیب از ساختن و پرداختن است ، ساختن و دوباره ساختن، فروریختن و همواره پرداختن .

چه بسیار فرهنگ ها و تمدن ها  که پا به پای مقصد اقتصادی خود به شکوفایی و بالندگی دست یافته اند.

سیاستمندی اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی در بستر تاریخ به تمدن منتهی میشود و در قالب سال ها و قرن ها ، از آن جز فصلی عبرت آموز در تمدن بشری به  یاد نخواهد ماند.

آنچه امروز نگاه سیاستمداران و فلاسفه سیاسی را شکل می دهد در گذر از روایت تاریخی خود به محتوای تمدن آن نسل و فصل افزوده خواهد شد .

آنجاست که نقد تاریخ در چهار چوب نقد تمدن بشری – عبرت آموز تر خواهد بود.

آیا به راستی می توان نسلی متمدن و شکوفا را بدون سنجش و نقد اقتصاد آن در معرض آزمون قرار داد ؟

آیا استقرار حکومتی قابل نظر و تاثیرگذار در مسیر حرکت ملتی که خود را متمدن می نامد جدای راستی آزمایی سر فصل های اقتصادی آن قابل توجه و مورد بررسی خواهد بود؟

همواره آنچه در طول تاریخ مدون بشری، مشخصه ی تمدن های بزرگ بر سایر جریانات و احوالات گذرا بوده و هست اقتصاد ریشه دار و تاثیرگذار چندجانبه  به همراه سایر مناسبات جاری حاکم بر روند دولت ها بوده است.

اقتصاد در مسیر شکوفایی خود به فرهنگ سازی می پردازد .فرهنگ سازی در چهارچوب فلسفه سیاسی ،اجتماعی، فرهنگی ، هنری و چه بسیار شاخصه های مورد اعتنای دیگر که لازمه ی بسط و ضبط تمدن انسان امروزی بوده و هست.

انسان جامع الشرایط عصر حاضر به رفاه اقتصادی و اجتماعی خود بسیار مقید است و برای دست یافتن و پایداری آن – چهار چوبی از پیش تعیین شده می بافد ، چهارچوبی که می تواند در سلسله ای بالاتر، و مفهومی جامع تر در ادامه ی کنش و واکنش سیاسی به مجموعه ای از عقاید بسط یافته و همچنین به تغییر در منش ایدوئولوژیک ، اهداف سیاسی و حتی رسوم و شیوه ی حاکمیت منحصر به فردی منجر شود.

بنابراین یقینا اقتصاد در مسیر پردازش و ویرایش خود حتی حکومت و حاکمیت را تحت تاثیر و دگرگونی قرار خواهد داد.

چه بسیار حکومت ها که در مسیر شکوفایی یا دگردیسی اقتصاد خود به دگرگونی سیاسی و تغییر منش ایدئولوژیک حاکمیتی دچار آمده اند.

بنابراین جدایی یا در هم تنیدگی  خودخواسته و سیستماتیک اقتصاد از سیاست جاری در شیوه ی حکمرانی حاکمان نه تنها بعید می نماید بلکه خط و ربط حکومت و حاکمیت ایشان را دچار اضمحلال معنایی خواهد نمود.

اقتصاد سیاسی ، مفهومی شکل گرفته از نگاه سیاستمداران عصر جدید در ادبیات سیاسی نومحافظه کارانه ی ایشان است که علم اقتصاد را دنباله رو سیاست جاری خود می دانند . سیاستی که حتی می تواند چهار چوبی عوام فریب و غیرعلمی به دنبال داشته باشد و این در حالی است که سیاست جامع و پویای بین المللی از  پردازش اقتصادی و شکوفایی فرهنگی_اجتماعی قوت گرفته از تکامل دو جانبه ی آن بازتعریف می شود.

همواره سیاست زدگی اقتصادی ، آزمون و خطای آرای واحد و متکثر قدرتمندانی بوده است که دست آویز مطمعن و قابل اطمینانی در مسیر سنگلاخ اقتصادی جوامع در حال توسعه سراغ نداشته اند .

ادبیات سیاسی هیجانی نومحافظه کاران ، قرن هاست که عوام را می فریبد و هنوز در میان روشنفکران سیاسی نیز حتی به صراحت نقد و نفی نمی شود. سیاست ایدئولوژیک ایشان ،  راهبردی مطمعن برای حصول نتیجه ی نیک اقتصادی به شمار نمی آید اما اقتصاد جهانی در چهار چوب سرفصل های علمی و تجربی خود می تواند مسیر صحیح و ناصحیح سیاست فرهنگی ،اجتماعی و اقتصادی جامعه را حتی المقدور به کانال قابل قبول و موجه خود راهبری نموده و از شدت لغزش ها بکاهد .

سرمایه گذاری بر اساس شاخص و مولفه های اقتصادی موفق به شکوفایی روند توسعه و تجهیز می انجامد و در ادامه توسعه ی سیاسی ، به طبع شکوفایی اقتصادی شکل می گیرد.

توسعه ی سیاسی – اقتصادی صرفا ایدئولوژیک ، بدون در نظر داشتن محتوای اقتصاد کلان جامعه ی جهانی محکوم به شکست بوده و هست . امروزه اقتصاد جهانی و معاملات اقتصادی کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه نقشی بی بدیل از تعامل سیاسی و نقش آفرینی منطقه ای و جهانی آنان داشته و مللی که در عرصه ی جهانی از – لحاظ اقتصادی – جایگاهی تثبیت شده نداشته باشند را دچار ضعف در چانه زنی سیاسی به جهت برخورداری از مطالبات سیاسی ،فرهنگی، اجتماعی خود خواهد نمود.

  • نویسنده : حامد مرادمند جلالی